loading...

زندگیِ دور و بر ما

Content extracted from http://jaanan.blog.ir/rss/?1746769245

بازدید : 2
شنبه 19 ارديبهشت 1404 زمان : 6:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زندگیِ دور و بر ما

یا شاهد

اعتماد به نفس برای آدم، مثل کلاژن میماند برای پوست. آدم را سرپا وسرحال نگه میدارد. امشب خانه عمه مهمان بودیم، خانم‌ها نشسته بودیم توی اتاق. برای چند دقیقه، بقیه رفتند بیرون و من ماندم و دختر عمه ام. یک سکوت معذب کننده بینمان را گرفت، که تلاشی برای شکستنش نکردم. حس کردم هرچیز بگویم تلاش احمقانه‌‌‌ای میشود همراه با لبخندی مصنوعی و نمیتوانم ادامه بدهم. یک چیز‌هایی توی مایه‌های:« خب دیگه چه خبر؟» با جواب همیشگیِ :« سلامتی.» البته او هم هیچ چیز نگفت.

از وقتی بچه دار شده ایم، اکثر افراد دور و برمان، نصف بحث‌ها را مربوط میکنند به بچه‌ها. موضوعی ساده و پر حاشیه. لباس‌هاشان، کارهای بامزه و قشنگیِ ظاهرشان. چشم‌هاش به کی رفته دهانش شبیه کیست و این حرف‌ها. حس میکنم کمتر بحث‌های جان دار در مورد خودمان میکنیم. مثلا احتمالا همین امشب، توی صحبت‌های انتهای مهمانی، آنجایی که غریبه‌ها رفته اند و پات را دراز کردی چایی میخوری و ته مانده‌های حرف‌هات را به خودی‌ها میزنی، بیشتر در مورد زهرای من بتوانند چیز جدید بگویند تا خود من. از خود من چه چیز جدیدی بهشان اضافه شده؟

توی مهمانی قبلیِ همین جمع، یک بار تلاش کردم بحث را ببرم سمت کارهای شخصی تر. گفتم ورزش میکنی؟ دخترعمه گفت بدنسازی کار میکند و من گفتم بسکتبال را امتحان میکنم. تحسینم کرد. بعد هم در مورد این که بچه چه اندازه دنیای والدین را تحت الشعاع قرار میدهد بحث کردیم. آن لحظه‌ها، حس میکنم بیشتر شبیه میشویم به خودمان. داریم چیزهایی که توی سرمان میگذرد را میریزیم روی دایره. تجربه‌هایی که این مدت داشته ایم. راه‌هایی که رفته ایم و آنهایی که ازشان جا مانده ایم و زخم‌هایی که خورده ایم.

چند وقتی میشود به این فکر میکنم که بین اعضای فامیل، چند درصدشان من را بیشتر از ظاهرم و ویژگی‌هایی که در کودکی‌هایم توجهشان را جلب کرده، میشناسند؟ شرط میبندم از اکثرشان بخواهی سه تا ویژگی در مورد من بگویند ، بدون اینکه نیاز باشد فکر کنند میگویند:« مهربونه. کتاب خونه. مامان خوبیه.» ویژگی‌هایی که انقدر عام اند که مثل یک لباس گشاد، میتوانند به تن یک عابر پیاده هم بنشینند.

امروز که بعد از تعویض پوشک زهرا، بردمش توی اتاق و به بقیه بچه‌ها که پشت سرم آمده بودند گفتم چند لحظه بیرون بایستند تا لباس زهرا را عوض کنم، خواهر زاده ام بیرون که رفت، گریه کرد. بعد که توی جمع برگشتم، هنوز ننشسته، عمه گفت:« برا یدونه پوشک بچه رو عوض کردن همه رو از اتاق انداختی بیرون گریه بچه‌ها رو در آوردی؟ کاری داره لباس عوض کردن آخه؟»

کل کف دستشوییِ کوچک خیس بود. یک موکت کوچک هم نبود زهرا را بنشانم همان داخل پوشکش را بپوشم. جوراب شلواری تنگ پایش بود که نمیشد ایستاده تنش کنم. چند دقیقه قبل از ما،خواهرم هم دخترش را برده بود دستشویی و همانجا همه لباس‌هاش را پوشیده بود. بدون هیچ مشکلی. همان موقع به خواهرم گفتم:« چجوری همه این کارا رو همون تو کردی؟» گفت:« اگه مامان باشی میتونی.» مامان بودم. ولی نتوانستم. از نتوانستنم، از اینکه فکر میکردم الان همه افراد توی اتاق، به مکالمه چند دقیقه پیش و اینکه خواهرم توانا تر است و من دست و پا چلفتی به نظر میرسم، گریه خواهر زاده‌هام، بهانه گیری دخترم، کنایه عمه ام، دلگیر شدم. زهرا که افتاد به لجبازی، به همسرم گفتم «بلند شو بریم.» گفت:« همه نشستن آخه.» گفتم:« ما بریم ولی.» قبلش، برای اینکه یخِ غریبه بودن توی خانه عمه خودم را بشکنم، گفته بودم:« چایی نمیخورید؟ من دلم خیلی چایی دوم میخواد» چند نفری از خانم‌ها گفتند میخورند. رفتم چند تا چایی خوشرنگ ریختم. بدون اینکه مثل خجالتی‌ها هی بپرسم لیوان‌ها کجاست و سینی از کجا و قندان و چه و چه... ولی بعد از آن لجبازی زهرا، حتی نتوانستم لیوان چایم را بخورم. یخ بینمان را گذاشتم نشکسته باقی بماند. گریه ام گرفته بود، خداحافظی کردیم و رفتیم.

من حس میکنم آن کلاژن لازم برای روحم، این است که افراد به قدری که بتوانیم گفت و گو را در یک مهمانی شبانه پیش ببریم، از همدیگر اطلاعات داشته باشند.

بعد فکر کردم خودم مگر چقدر در موردشان اطلاعات دارم؟ حتی نمیدانم کجا درس میخوانند و آخرین سفر‌هایی که رفته اند، کجاها بوده. و یک دنیا سوال دیگر که میتواند یک گفت و گو را پیش ببرد.

این بار، میخواهم برای شناختن آن قسمت‌هایی از زندگی‌هاشان، که دلشان میخواهد بدانم و دوست دارند درموردش حرف بزنند، تلاش کنم./.

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 21
  • بازدید کننده امروز : 22
  • باردید دیروز : 171
  • بازدید کننده دیروز : 50
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 211
  • بازدید ماه : 224
  • بازدید سال : 2493
  • بازدید کلی : 16294
  • کدهای اختصاصی