یا حبیب من لا حبیب له
من پست بلند بالام رو درمورد سریالهای امسال نوشتم بالاخره. چون فکر میکنم تا آخر سال نرسم سریال دیگهای ببینم. حتی شروعشم اگر بکنم پایانش میفته واسه فروردین.
1 گابلین:
ایده جالبی داشت ولی نمیتونم بگم چندان جدید بود بین کره ایها. موجوداتی که عمر خیلی طولانی دارن و... حالا اینجا ما یه گابلین رو داشتیم. برومنس خیلی خوشگلی داشت، قسمت عاشقانه اش هم ظرافتهای دوست داشتنیای داشت. یه سری سکانسهاش خیلی مشهور شده که شایسته این شهرتش هم هست.
از لحاظ عقیدتی باهاشون مشکل داشتم فقط که این قسمتش و باید تحمل میکردم و موجب میشد لذت صد در صدی نبرم از فیلم.
امتیازم 4 از 5
2 ادامه بده یا Run on
شخصیت آقای سریال، دونده بوده برای سالهای متمادی. دخترمون مترجمه و زیرنویس فیلمها رو کار میکنه و به این طریق ارتباطی با صنعت فیلم سازی شون هم داره.
پسره در مواجهه با زورگویی و ضعیف کُشی تیم، مقابل بچههای زورگو گروه میایسته و تا جایی پیش میره که اخراج بشه.
اولییین باری بود که دیدم کلیشه عشق مثلثی ندااااریم! وای خیلی هیجان انگیز بود. اولین سریالی که دو نفر عاشق یه دختره نیستن و دو تا دختر سر یدونه پسر نمیجنگن! هرکدوم قبلا البته افرادی بودن تو زندگیشون، ولی تموم شده رفته.
بالغانه بود. فانتزی سازی نداشت واقعا زیاد. یکم به همین خاطر از سبک معمول فیلمهای کرهای فاصله گرفته بود و دیگه اونقد شخصیتمون خنگ و کیوت نبود. کارگردان انگار میخواسته ما رو با زندگی واقعی مواجه کنه. براشون سوء تفاهم ب وجود میومد، حلش میکردن و ....
خوب بود. فقط دیگه انقدر تلاش کرده بود فانتزی نسازه، یکم بی مزه شده بود. ریتمش هم به نظرم میتونست تند تر باشه. ترجیحم این بود که بیشتر با رشته دو و میدانی آشنا باشیم و کاری که پسره برای تغییر شرایط موجود کرد اصلا مورد پسندم نبود. به نظرم کارهای هوشمندانه تری میتونست انجام بده. و به نظرم عمق رابطه عاطفی شون میتونست بیشتر باشه
امتیازم 3 از 5
3جونگ نیون تولد یک ستاره
برای نوشتن ازش، باید اول هیجانم رو کنترل کنم! قطعا یکی از بهترین سریالهای امسال من همین دسته گل بود.
جونگ نیون، تو روستا زندگی میکنه و با مادر و خواهرش، ماهی فروش هستند. صدای خوبی داره و ازش برای فروش محصولشون استفاده میکنه. مادرش همش اونو نهی میکنه ازینکه آواز بخونه.
به یه طریقی با تئاترهای زنانه آشنا میشه. تئاتری که کل دست اندرکاران (حتی نقشهای مرد ماجرا) خانم هستند. خیلی براش جذاب میشه و تصمیم میگیره بره تو گروه تئاتر کار کنه. توسط یکی از بازیگرهای خیلی مشهور اون تئاتر آموزش میبینه و به رغم ناراحتی و نهی مامانش، از خونه فرار میکنه و میره تو تئاتر!
ما ماجراهای تلاش جونگ نیون رو میبینیم، برای اینکه به هدف زندگیش برسه.
خیلی قشنگ بود. خیلی. هرچند یه سری قسمتهاش بهش نقد داشتم و به نظرم آزار دهنده بود.
حاوی اسپویل:
اون دختره که نقش پسرا رو بازی میکرد چقد بیشعورانه تئاتر و رها کرد و کارگردانی که اینقد برای مشهور شدنش تلاش کرده بود و تو موقعیت واقعا سختی بی رحمانه گذاشت رفت. بهتر بود انسان گون برخورد میکرد و میذاشت تئاتر دورهای تموم بشه، بعد خداحافظی میکرد و میرفت به سینما. اینجوری نباید دست کارگردان و میذاشت تو پوست گردو!
جونگ نیون چرا به حرف یه نفر غیر موثق گوش داد و با اینکه داشت نشونههای آسیب جدی رو متوجه میشد دست برنداشت؟ واقعا حماقت کرد و این اذیت کننده بود.
مامانش و کارگردان چرا نگفتن که مادرش چراااا رها کرد؟ اگر میگفتن اینو و مثل احمقها سکوت نمیکردن، اونم نمیرفت دقیقا راه مامانشو ادامه بده و دقیییقا همونطوری به خودش آسیب بزنه!
دوست داشتم که بعد از آسیب باز سرپا شد و برگشت. ولی صدااااش. صدااااش! حیف شد. خاک تو سرش ک عقل نداره دختره! این چه کاری بود آخه!
دوستیش با اون دوست صمیمیش با سوءتفاهم خراب شد. آزارم داد. مثل دو تا آدم بالغ بشینین حرف بزنین دیگه. چرا یهو همو رها میکنید! خراب شدن اون رابطه کیوت دوستانه ناراحت کننده بود تا آخر سریال برام.
لباسها، رنگ فیلم و اجراها و نمایشنامههاشون مورد علاقم بود. به به.
امتیازم 4 ونیم از 5
4 وقتی تلفن زنگ میخورد
در حال پخش دیدم. به خاطر انبوه کلیپها که ازشون ساخته بودن تو اینستاگرام! ولی واقعا سطح وحشتناکی از فانتزی و غیر منطقی بودن به سبک کرهای داشت! حتی اونقدرا سریال خوبی هم نبود. قشنگ ازونا بود که یه قسمتاییش میتونست جذب مخاطب کنه. ولی درون مایه نداره.
بد نبودا. برای سرگرمیخوب بود. ولی واقعا جزء سریالهای قوی محسوب نمیشد. اون پیچیدگی داستان هم به جای مشتاق کردن من، منو خسته کرده بود و صادقانه بگم چند قسمت آخر رو با سرعت زیااااد و صرفا برا تموم شدنش دیدم.
باز هم دو تا شغل جالب داشتیم البته. این نکته مثبت فیلمهای کره ایه که نمیشه ندید گرفت. تنوع شغلیای که شخصیتها دارند! دخترمون مترجم زبان اشاره اخبار بود و پسرمون سخنگوی دولت.
خونه شون چقدر خالی و بدون عمق بود. دکوراسیون چه سرد! انگار اینا تو این خونه زندگی نمیکنن. فقط هستن!
و چقدر فانتزی خنده داری! 4 سال باهم زندگی کردن، هیچ ارتباط عاطفی و... بینشون ایجاد نشده! منتظر یه مزاحم تلفنی بودن! وا. اصلا منطقی نیست . و غیر منطقی تر وقتی میشه که میفهمیم جفتشون همو دوس داشتن از اول. اصلا ممکن نیست بابا. بچه فرض میکنید ما رو؟
امتیازم 2 از 5
5 اسکویید گیم 2
دوس داشتم. ایده همون ادامه فصل قبل بود طبیعتا. میخواد بره که مردم رو از ادامه بازی نجات بده و بازی رو بهم بزنه. ترجیح میدادم زودتر وارد جریان داستان بشیم، شخصیتهای مثبتمون باهوش تر باشن و پیشرفتهایی داشته باشن، و انتهای فصل، یه پایان بسته تر دستم و بگیره. پایان کاملا باااز بود و برای فصل بعد گذاشته بود.
ولی خلاقیت بازیها رو دوست داشتم. نفس گیر بود که ببینی بازیهای بعدی چیا میتونه باشه. و اینکه داشتم به این فکر میکردم این آهنگها و بازیهایی که بازیهای اصیلشون محسوب میشه اینجوری معرفی میشن به جهان که این نکته مثبتشه ولی نکته دیگش اینه که دیگه اون آهنگ (دونگول گه دونگول گه یا اون آهنگ بازی اول ) دیگه از درون مایه خاطره بازیهای دوست داشتنی بچگی خالی میشه و برای همه یادآور سریالی پر بازدید و خشن میشه.
سطح خشونت فیلم بالا بود ولی منو راستش اذیت نکرد. فصل یک نفس گیر تر بود و بیشتر آدمو وا میداشت که هی ادامه بده و فصل دو رو راحت تر میتونستی بین قسمتهاش متوقف کنی و بعدا ادامه بدی.
امتیازم 4 از 5
6 مسائل خانوادگی
تو ژانر سریالهای دارک و خشن دسته بندی میشه. ما یه خانواده غیر معمولی رو داریم که کم کم باهاشون آشنا میشیم. پدر و مادر و پدربزرگ، تو اردوگاهی آموزش دیدن که اونا رو خشن کرده (وای چه توصیف خنده داری! هرچی فکر کردم هدف اردوگاه از اینکه این کارها رو میکرد چی بود یادم نیومد! یا تو سریال قانع نشدیم نسبت به هدفش، یا که اصلا گفته نشده. به هرحال چرا باید بیان اینقدر بچه رو جمع کنن یه جا و چنین آموزشهای چریکیای بدن بهشون؟)
مامان، یه ویژگی خارق العاده داره در روش شکنجه اش، که اکثر فیلم حول محور نوع شکنجه مامان عه.
این صمیمیتی که داشت ذره ذره بینشون شکل میگرفت رو دوست داشتم. رابطه خانوادگی شون عالی بود. افرادی که برای تنبیه و شکنجه انتخاب میکردن شایسته شکنجه شدن بودن.
سریال خوش ساختی بود واقعا. سبک فیلم برداری و فلش بکها منو یاد فروشگاه قاتلان مینداخت. این هم از سریالهاییه که فصل بعد خواهد داشت. خوشحال میشم که تو فصل بعد شاهد روابط عمیق تری بین اعضای این خانواده باشیم.
امتیازم 3 ونیم از 5
7 اقامت درهانیانگ
در حال پخش دیدم.
انگار اومده باشن رسوایی در سونگ کیون کوان رو ، دوباره ساخته باشن! انقدر که این دو تا فیلمنامه به هم شبیه بودن. تا یه جایی رو شیب خوبی داشتن پیش میرفتن ولی از یه جا به بعد افت قابل توجهی داشتن در حدی که منتظر موندم تموم بشه، 4، 5 قسمت آخر رو روی سرعت خیلیییی بالا در حالی که همونم باز میزدم جلو ببینم بره که فقط تموم شه.
ارزش دیدن نداشت به نظرم. چیزهای قشنگ تری وجود داره. خصوصا که تعداد قسمتهاش نسبت به فیلمهای کرهای و نسبت به فیلم نامهای که داشتن، زیاد بود. اینقدرا حرف برای گفتن نداشت.
خانم مهماندار، دقیقا همون صاحب هتل تو سریال مستر سانشاینه. این برام جالب بود. مدیر هتل تو اینجا، همونیه که تو مستر سانشاین بابای همین دختره است و تو جفت سریالا باهم رابطه خوبی ندارن😂
و رابطه عاشقانه شون! خدایا چرا باید انقدر سطحی باشه! لعنتیها شما یه عالمه موقعیت خوب داشتید که این رابطه رو عمیق تر کنید. چرا اینجوری اید آخه! خوشم نیومد.
امتیازم 2 از 5
8 مستر سانشاین
چی شد که تو رو هم امسال دیدم سریال قند و نبات؟ هرچی بقیه خوب نبودن این عالی بود. چرا زودتر ندیدمش؟
تو زمان جنگهای داخلی و جنگهای جهانی اتفاق میفته. ما کشور کره رو میبینیم که اون موقع ضعیف بوده. با انواع مردمیکه در چنین کشوری محتمله.
یه پادشاه که قدرت چندانی نداره، مردمیکه برای کشورشون جون هم میدن، خائنینی که کشورشون و به بهای مادی میفروشن، ترسوها و فراریها و ....
دختر شخصیت اصلی، یک کرهای از خانوادهای اصیله که برای کشورش تلاش میکنه. خدایا این کیم ته ری هرچی بازی میکنه براش از جون میذاره! همه نقشها رو مگه میشه یه نفر بتونه خوب بازی کنه! از یه بازیکن المپیک شمشیر بازی گرفته تا دختر نجیب یه خانواده ثروتمند در زمان چوسان قدیم تا هنرمند یک تئاتر و حتی تا نقشهای منشوری و نادرست! همه رو یه جوری بازی میکنه انگار به دنیا اومده که همین رو بازی کنه!!!
پسر داستان ما ، کرهای زاده است از یه خانواده ضعیف و فرودست که در بچگی فرار میمنه میره آمریکا و حالا یک شهروند آمریکایی محسوب میشه.
در انتهای سریال، شما عاشق آمریکا میشید و از ژاپن بیزار. این است هنرِ یک فیلم خوب!
چه فیلم ارزشمندی بود. چقدر همه شخصیتها در جای درستشون قرار داشتن. مدتها به خاطر اینکه پایان فیلم میدونستم تلخه، شروعش نکردم. ولی خودمو از چه چیز خوبی محروم کرده بودم.
عاشقانه، لطیف و عمیق و دوست داشتنی. روابط دوستانه و برومنس، در حد خوب و مورد پسند. اهداف افراد قابل توجیه و روابط و انتخابهاشون قابل درک.
ببین قراره یه فیلم کاردرست و تمیز ببینید. میتونید با خانواده هم ببینید.
قسمتهایی که چویی یوجین با اشین یه جا همو میدیدن بعد یوجین میخواست خندشو جمع کنه.. وااااای میتونستم اون قسمتها رو هزار بار بزنم عقب از اول ببینم!
اونجوری که همه به اشین احترام میذاشتن و جوری که خود اشین شایسته این احترام بود 😭❤️
پدربزرگ خفن و کیوت اشین 😭❤️
خانم و آقای ملازم اشین که در نهایت زیبایی و کیوتی بودن. نوعی که خانومه برای غذاها ذوق میکرد دلم میخواست برم تو سریال لپشو محکم ببوسم😂
گو دونگ مه و شخصیت پردازی خوبش که ازش یه شخصیت خشن ولی قابل فهم ساخته بود.
هرکدوم از شخصیتها، در راه هدفی که داشتن سنگ تموم گذاشتن و پایانش هم برام قشنگ بود حتی.
چند قسمت آخر اون المانها سمبلهای مقاومت و پیروزی شون چقدر قشنگ بود.
اینکه با اینکه ما داریم روایت یک کشور ضعیف رو میخونیم، بتونه قهرمانیها و پیروزیهای کوچک مردم رو اینجوری قشنگ به تصویر در بیاره که حس نکنی شکست خوردن ، هنر کارگردان بود. هنر ساختن فیلمیبا پیرنگ پیروزی که موجب میشه تو آخرش حس کنی درسته همه چی اونجور که ما میخواستیم نشد، ولی عیب نداره و این مردم و این حرکت شخصیتها، عبث نبوده و تاثیر خودشو تو آینده نشون میده.
واقعا هنرمندانه بود.
لباسها، رنگها و نور سریال، سکانسها مورد علاقم بود.
به به به این همه چی تمومی!
امتیازم 5 از 5
و اکنون وقت اهدای جوایزهههه.
مدال برنز مجموع سریالهای امسال به سلیقه من، میرسه به گابلین عزیزم.
مدال نقره برای "جونگنیون تولد یک ستاره"
و مدال ارزشمند طلا، میرسه به " مستر سانشاین" دوست داشتنی که همگی ایستاده تشویقش کنیم :)))
با این اوصاف، بازیگر مورد علاقه ام "کیم ته ری" نام میگیره و ازش برای حسن انتخاب سوژههایی که میخواد بازی کنه، ممنونم:)
لحظاتتون پر از یاد خدا. علی علی